شعر

شعر/ صبح نزدیک شده… لشکر قدس آماده ست

صبح نزدیک شده... لشکر قدس آماده ست

صبح نزدیک شده… لشکر قدس آماده ست

شعر مریم سقلاطونی برای شهید حاج قاسم سلیمانی

غسل کردی سحر و… جامه ی احرام تنت
پر شد از عطر زیارت… لب و چشم و دهنت

سحر جمعه شد و چشم جهان روشن شد
با نسیم نفس و عطر خوش پیرهنت

ظاهرأ از سفر سوریه بر می گشتی
اربااربا شده در بارش آتش ‌، بدنت

از دمشق آمده بودی… بروی کرببلا
سر و جان داده رسیدی تو به خاک وطنت

رفته بودی که به یاران شهیدت برسی
مثل یک زلزله پر شد خبر پر زدنت

سحر جمعه… به دیدار رفیقان رفتی
با همان پیرهن رزم و تن کوهکنت

مثل ققنوس به پرواز در آمد جانت
چشم مان روشن از اعجاز فراوان شدنت

زیر تابوت تو باید برود ابر بهار
بس که دلگیر و کشنده است غم آمدنت

دستت افتاد ولی تیر به چشمت نزدند
تاری از زلف پریشان و شکن در شکنت

-بر سر نیزه نتابیده و پر خون نشده-
-لب و دندان و دو چشمت… بدن بی کفنت
::
روضه سنگین شده… دستی وسط میدان است
روضه ی حضرت عباس و عمود و… بدنش

صبح نزدیک شده… لشکر قدس آماده ست
پشت سردار و صف آرایی دشمن شکنش

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا