یادت نرود که «حاجقاسم» میگفت:
شعر مجتبی احمدی برای شهید حاج قاسم سلیمانی
ای باورِ ناب! غرق در شک نشدی
از راهِ دلآگاهان، منفک نشدی
در سنگر و خاکریز ماندی، ای مرد!
آلودۀ این دفتر و دستک نشدی
•
با دفترِ کارِ خود معطّل ماندیم
در پَستیِ پُستهای مهمل ماندیم
رفتی تو به آسمان رسیدی، اما
ما پشتِ همین میزِ مجلّل ماندیم
•
آنسو، سرِ تشنگانِ قدرت، در جنگ
اینسو، پای قبیلۀ خدمت، لنگ
رفتی، رفتی، رفتی، رفتی، رفتی…
از اهلِ ریا، دور شدی صد فرسنگ
•
چون کوه، صبور و راد ماندی، ای مرد!
تو دشمنِ حزبِ باد ماندی، ای مرد!
هرگاه که وقتِ انتخابات رسید
کاندیدای جهاد ماندی، ای مرد!
•
میگفت: کرَم، سیرۀ پیغمبرِ ماست
میگفت که: مردمداری، باورِ ماست
یادت نرود که «حاجقاسم» میگفت:
«آن دخترِ کمحجاب هم، دخترِ ماست»
•
فرماندهِ دلهای پریشان! برگرد
شیرآهنکوه! مردِ میدان! برگرد
خوزستان، سیستان، خراسان، کرمان…
سردار! بیا برای ایران برگرد
•
گفتی که نبردِ حق و باطل، علنیست
این شورشِ شومِ دشمنی اهرمنیست
– قاسم، قاسم، ایران: دربندِ شبیم
– ایران، ایران، قاسم: صبح آمدنیست.